الهي راضيم به رضات
سلام آرين جونم ببخش مامان كه نتونستم مدت زيادي بيام و وبت رو آپ كنم. جونم برات بگه تو اين مدت اتفاقات زيادي برامون افتاد كه مسير زندگيمون تغيير كرد. ما اوايل خرداد رفتيم كرج دنبال خونه و 1 ماهي گشتيم.اما بعد در كمال ناباوري به بابا گفتن كه بايد بره يزد ! ما فكر ميكرديم كارش به عسلويه منتقل ميشه اما نشد. من قبلا 1 سال و نيم تو يزد زندگي كردم تو اون موقع هنوز بدنيا نيومده بودي و بعدشم 3 ماهگيت رفتيم كرمانشاه. حالا بابا دوباره منتقل شده يزد و من چون يزد و دوست داشتم و خاطره خوبي ازش داشتم و از طرفي هم هم نميخواستم بابا تنها باشه قبول كردم باهاش بيام. مادر جون خيلي ناراحت شد اما چاره اي نداشتم بايد ميومدم به خاطر تو و خودم و بابا.....
نویسنده :
مامان سميه
15:01